نویسنده
لِو نیکلایِویچ تولستوی (به روسی: Лев Никола́евич Толсто́й) [lʲef nʲɪkɐˈlaɪvʲɪtɕ tɐlˈstoj](۹ سپتامبر ۱۸۲۸ در یاسنایا پالیانا – ۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ در یاسنایا پالیانا)، فعال سیاسی-اجتماعی و نویسنده روس بود. تولستوی از نویسندگان نامی تاریخ معاصر روسیه بهشمار میآید. رمانهای جنگ و صلح و آنا کارنینا تولستوی از بهترینهای ادبیات داستانی جهان هستند. تولستوی در روسیه هواداران بسیاری دارد و سکه طلای یادبود برای بزرگداشت وی ضرب شدهاست. تولستوی در زمان زندگی خود در جهان سرشناس ولی ساده زیست بود. نام تولستوی در زبان انگلیسی «لئو تولستوی» نوشته میشود.
ناشر
چشمه
موضوع
ایوان وقتی به مرگش نزدیک می شود، مراحل انکار، ترس، خشم، انزجار و در آخر پذیرش را پشت سر می گذارد.
ابتدا نمی خواهد مرگش را قبول کند، به زندگی گذشته و لذت های بچگی اش چنگ می زند، مرگ را شبیه چاهی می بیند که انتهایش تاریکی مطلق است.
ولی رفته رفته مرگ آینه ای مقابل زندگی پیشین خودش می شود، اشتباهاتش را مثل پتکی به صورتش میکوبد و او را به خودشناسی می رساند.
ایوان در راه رسیدن به مرگ، مراحل معرفت و شناختش را طی می کند. و در آخر، انتهای همان چاه سیاهی که انتظارش را می کشید، روشنایی را میابد.
تالستوی در این کتاب از مرگ به عنوان ابزاری برای نشان دادن ارزش زندگی استفاده کرده است و چه خوب و دقیق هم کارش را بلد بوده. “ایوان ایلیچ” که معادل واژه اش “انسان فانی” یا همان “آدمیزاد” است، تک تک ما انسان ها هستیم، بدون استثنا. و سرنوشت زندگی ایوان ایلیچ، سرنوشت بشر است. که همه طرز زندگی اشتباهی را پیش میگیریم، و وقتی بوی مرگ به مشاممان خورد، همه ی ما به این سوال برمیخوریم که “آیا واقعا زندگی کرده ام؟” و انگار چیزی بهتر از مرگ، نمیتواند نشانگر زندگی ما باشد.
قطعا جنگ و صلح و آناکارنینا، شاهکارهای تالستوی هستند، ولی این کتاب بخاطر حجم تقریبا کم و نثر روانی که دارد شروع مناسبی برای آشنایی با ادبیات تالستوی است.
نقد
تالستوی به جای اینکه داستان ایوان ایلیچ را با زندگی او آغاز کند، با مرگ او آغاز میکند و با زندگی او پایان میدهد.
پیام داستان نیز ساده و روشن است و تقریبآ همانند همه نوشتههای تالستوی درصدد القای این نکته است که نوعی از زندگانی که آدمیزاد در پیش گرفته غلط است و شایسته این است که به فطرت خویش بازگردد.
(مترجم / نشر چشمه )
بخش هایی از کتاب
مرگ ایوان ایلیچ